اتل متل یه عمه ،به جای هرچی یاره
توقصه هاش باغبون ، نهال غم می کاره
اتل متل یه بابا ، که سر به نیزه داره
لباش به جای بوسه ، برام قرآن می باره
اتل متل یه زندون ،که جای بچه ها نیس
خرابه ای که هردم ، ازون عزا می باره
اتل متل یه بچه ، که گیساشو کشیدن
گل یاسِ باغشـو ، با شمشیـرا بریدن
اتـل متـل خـرابه ، دل عمـه کبـابـه
یادم میاد که عموم ، دنبال قطره آبـه
اتل متل کو اکبر ، کو لا له هـای پرپر
کـو اصغر کوچولـو ، صورت مثل هُلـو
اتل متل تموم شد ، تا صداشو شنیدن
اومدن توی باغـو، گل صداشو چیـدن
خیمه ها می سوزد و شمع شب سرد عزاست
در دلم غوغای هل من ناصر مولا بـه پاست
در شفق شبنم به روی صبح می غلتـد ز درد
در فلق خورشید می سوزد که مولامان کجاست
نهـر و دریـا شرمسـار از غفلـت بیـکاریند
در سبـوی آب ، خشکی داغـدار کربلاست
جوششی در بین خاک و بادوآب و آتش است
در همه افلاک از سوک و بلا غوغا به پاست
از میان سنگ ها خون می زند مـوج الـست
عرش اعلی جایـگاه پور دخت مصطفـاست
چشم هـا بـارانی از بوی گـل یـاسِ کبــود
عطـر تنهایـی سراسر در میـان باغ هاست
شب سیه پـوش از ستمکاریِ فرزنـد زمـان
آسمان پر اشک از تابیـدن جور و جفاست
تا قیامـت هـر فلق در خون شناور می شود
هر شفق خونبار از معصیّت کفـر و دغاست
رو سیه شد زان سبب شب درغروب شهر ها
غیرت روزِ بلا در مـرگ پـور مرتضـاست
تا بگویـد مـا سیه روییـم از جـور جسـور
سردی دوران به سر شد دیگ گردون هم سیاست
هر شفـق یا هر فلـق از گرمی خون تابناک
خاکِ قبرِ خونِ حق بهر بصیرت توتیـاست
برچسب : alirezaabdolahnejad, نویسنده : alirezaabdolahnejad alirezaabdolahnejad بازدید : 115
پدرم می گفت :
پدربزرگت، دوستت دارم را، یک بار هم به زبان نیاورد...
مادر بزرگت امّا، یک قرن با او عاشقی کرد ...!
بله می دانم....
مثل عاشقی های مادرم!!!! [ یکشنبه بیستم اسفند 1391 ] [ 4:40 ] [ ]
با صدای کلنگ گور کن از خواب برخیز... [ شنبه نوزدهم اسفند 1391 ] [ 5:0 ] [ ] گاهی حرفم را برای نان ریزه های حیاطمان میزنم! شاید گنجشکان هضمشان کنند....!!! [ شنبه نوزدهم اسفند 1391 ] [ 4:30 ] [ ]
کلافه ام
درست شبیه لحظه ای که مادربزرگ
نمی تواند سوزن نخ کند ... ! [ جمعه هجدهم اسفند 1391 ] [ 4:40 ] [ ] اینروزها حاجی فیروز سرزمین ما هم برای اشک ریختن آمده، تو بگو خانه ی شادی کجاست؟ [ پنجشنبه هفدهم اسفند 1391 ] [ 5:0 ] [ ] به آیت الله بهجت(ره) گفتند: چه کار کنیم تا آدم بشویم ؟ فرمودند: نگویید چکار کنیم! بلکه بگویید چه کار نکنیم تا آدم بشویم ... [ چهارشنبه شانزدهم اسفند 1391 ] [ 11:6 ] [ ]
دیدن لبخند آنهایی که رنج میکشند
از دیدن اشک آنها دردناک تر است...
[ سه شنبه پانزدهم اسفند 1391 ] [ 4:30 ] [ ] هميشه پشت جمله ی : " عیبی نداره مهم نیست " يك دل شكسته خوابيده....! شك نكن... [ سه شنبه پانزدهم اسفند 1391 ] [ 4:0 ] [ ]
| ||
| ||
از خدا نوشتن.....از او گفتن....دل به سویش روانه کردن... دغدغه ی همیشگی ماست.... اما از او فاصله گرفتن برنامه ی روزانه ما... چرا چنین میکنیم؟!!
| ||
عمق فاجعه وقتیه که به همه ی غریبه های دور و برت
برای درد دل کردن بگی: شما که غریبه نیستی....
| ||
هرگاه دیدی خداوند با وجود گناهان، پیوسته به تو نعمت می دهد به هوش باش که آنها برای تو نوعی غافلگیری و مرگ ناگهانی است!!!!
"شاه مردان" [
| ||
شگفتا از تو ، که نوروزت را با حبس کردن
موجودی زنده در تنگی بلورین آغازمی کنی !
| ||
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ... ﺑﻪ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ ... ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﮕﯿﺮﯼ ... ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ... !!
| ||
| ||
سال نو مبارکفرا رسیدن سال جدید و نوروز باستانی را به ایرانیان و همه کسانی که آنرا گرامی می دارند تبریک می گویم. امید است سال پیش رو سالی سرشار از خوشی، موفقیت و سلامتی برای شما و عزیزانتان باشد. شاد و پیروز باشید |
برچسب : alirezaabdolahnejad, نویسنده : alirezaabdolahnejad alirezaabdolahnejad بازدید : 94
گفتم خدایا سوالی دارم گفت: بپرس پرسیدم چرا وقتی شادم همه با من میخندند ولی وقتی ناراحتم کسی با من نمیگرید؟! جواب داد: شادی را برای جمع کردن دوست آفریده ام ولی غم را برای انتخاب بهترین دوست تو کلاس درس خدا ؛ اونی که ناله میکنه رد میشه، اونیکه صبر میکنه قبول میشه، اما اونیکه شکر میکنه شاگرد ممتاز میشه ! بیا این هفته شاگرد ممتاز باشیم... يه وقتايي آدم بايد سرشو بلند كنه، زل بزنه به آسمون، لبخند بزنه و بگه: خدا خيلي مخلصيم، هوامونو داشته باش ما هم تنهاییم...
تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ "تبلورت" مهمه...! اهل کجا بودنت مهم نیست ،"اهل و بجا" بودنت مهمه...! منطقه زندگیت مهم نیست،"منطق زندگیت" مهمه...! و گذشته زندگیت مهم نیست ، امروزت مهمه که چه گذشته ای واسه فردات میسازی
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت قرنها از مرگ آدم هم گذشت ای دریغ آدمیت برنگشت...
| ||
نرم نرمک میرسد اینک بهـــــــــار خوش به حال غنچه های نیمه باز بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست... "فریدون مشیری"
11 ماه گذشت... بعضیا دلشون شکست... بعضیا دل شکوندن... خیلیا عاشق شدن و خیلیا تنهــــا... خیلیا از بینمون رفتن... خیلیا بینمون اومدن... گریه کردیم و خندیدیم... زندگی بر خلاف آرزوهامون گذشت... تقریبا یه هفته مونده از همه ی اون خاطره ها ! ♥ آرزو دارم نوروزی که پیش رو دارید آغاز روزایی باشه که آرزو دارید ♥
صحنه های زشت و زیبا در تماشاخانه ی دنیا فراوان است چهره آرایِ جهان نقش آفرینِ عشق و مرگ صحنه ها را کارگردان است... "فریدون مشیری" چه دلمان بخواهد، باغبانی پیرم ، که به غیر از گلها از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است، آدم خوب کم است عده ای بی خبرند، عده ای کور و کرند اندکی هم پکرند و میان رفقا، عده ای همچو شما تاج سرند! | ||
تصور میکنم به عینک نیاز دارم !
چون این روزها خیلی از آدم ها را با دو چهره میبینم ...!! [ دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 ] [ 5:30 ] [ ] پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟ مادر گفت : باقالی پلو با ماهی با خنده رو به مادر کرد و گفت : ما امروز این ماهی ها را می خوریم و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند چند وقت بعد ..عملیات والفجر 8 ... درون اروند رود گم شد ... و مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد ..... [ یکشنبه سیزدهم اسفند 1391 ] [ 1:5 ] [ ]
دلم آسمان “جمعه” است ، می گیرد و نمی بارد ! [ جمعه یازدهم اسفند 1391 ] [ 17:55 ] [ ]
اگر حجاب ظهورت وجود پست من است خدا كند كه بميرم... [ جمعه یازدهم اسفند 1391 ] [ 17:13 ] [ ] قدیما هزار ساعت عشق بود و یک بوسه یواشکی... الان هزار ساعت بوسه علنی هست و دریغ از یه لحظه عشق... [ پنجشنبه دهم اسفند 1391 ] [ 12:18 ] [ ]
به دنبال ویلچری هستم برای روزگار !
ظاهرا پایی برای راه آمدن با ما ندارد ...! [ سه شنبه هشتم اسفند 1391 ] [ 5:0 ] [ ] عادت میکنیم به اعتصاب غذای ناخواسته وقتی … بابا نان ندارد ! [ دوشنبه هفتم اسفند 1391 ] [ 5:10 ] [ ]
برداشت از شما ...
[ دوشنبه هفتم اسفند 1391 ] [ 5:0 ] [ ]
ناصحم گفت که " جز غم، چه هنر دارد عشق؟؟"
برو ای خواجه ی عاقل،هنری بهتر ازین....
"حضرت حافظ"
[ یکشنبه ششم اسفند 1391 ] [ 9:30 ] [ ]
چه خیاط ماهری است روزگار ...
که دل هیچکسی را برای من تنگ نیافرید ...! [ یکشنبه ششم اسفند 1391 ] [ 4:35 ] [ ]
پيته لتكا دريودم دكت دكت خارنه… اته مرد دوا دريا ره هاوزيمه PITEH LETKA DRYUO DAM DEKET DEKET KHARNEH ATEH MARD DAVA DARYARE HAVEZEMEH
قايق كهنه كنار دريا تكان تكان مي خورد… اگر يك مرد بود دريا را در مي نورديدم (تاآن سوي دريا مي رفتم ) [ شنبه پنجم اسفند 1391 ] [ 14:15 ] [ ] چه زیبا میگفت اون پیرمرد.... این روزها آدما رو راحـــت میشه خــرید چیزی که خریدنش سخته، مرغ و گوشــت و برنجه..!! [ شنبه پنجم اسفند 1391 ] [ 4:50 ] [ ]
فهمیدهام که خیلی وقتها؛
گناه نکردن، نتیجه ی فراهم نبودن «موقعیت» است
توهمِ «تقوا» برم ندارد ...!
| ||
خسته شدم از آدم هایی که ، اینقدر صادقانه ... دروغ می گویند !!! [ پنجشنبه بیست و چهارم اسفند 1391 ] [ 12:51 ] [ ] ما را در سایت alirezaabdolahnejad دنبال می کنید برچسب : alirezaabdolahnejad, نویسنده : alirezaabdolahnejad alirezaabdolahnejad بازدید : 102
ما را در سایت alirezaabdolahnejad دنبال می کنید برچسب : alirezaabdolahnejad, نویسنده : alirezaabdolahnejad alirezaabdolahnejad بازدید : 90
ما را در سایت alirezaabdolahnejad دنبال می کنید برچسب : alirezaabdolahnejad, نویسنده : alirezaabdolahnejad alirezaabdolahnejad بازدید : 106
ما را در سایت alirezaabdolahnejad دنبال می کنید برچسب : alirezaabdolahnejad, نویسنده : alirezaabdolahnejad alirezaabdolahnejad بازدید : 98 آرشیو مطالبپيوندهای روزانهلینک دوستانخبرنامه |